
زنبور عسل نمونهاى از حيوان با شعور
قرآن مجيد بهترين شاهد است راجع به شعورى كه خدا به زنبور عسل داده است(56) خدا وحى تكوينى كرد به زنبور عسل كه چگونه خانه بسازد، تمام جثه زنبور7 بقدر يك بند انگشت است، مهندسين روزگار حتى در زمان حال محال است خانهاى مثل زنبور عسل بسازند يعنى بدون آلت، ماده اين خانه شل و سنگ و گل آن از گياهان است مواد موميائى مىآورد خانه مىسازد حالا بايد چه شكلى بسازد؟ شش گوشه بدون پرگار، بدون اينكه زاويهها فرقى بكند با تساوى تمام زوايا، آيا مىتوانى با انگشت بكشى؟ هيچ مهندسى نمىتواند بزرگان افتخار مىكنند كه ما فهميدهايم چرا زنبور عسل شكل مسدس مىكشد چون شكلهاى ديگر زاويههاى حاده زياد شده، مقدارى از فضا را مىگرفت و نيز زنبور عسل مستدير و گرد است، اگر خانهاى كه مىسازد گوشههاى حاده داشته باشد، رفتنش در چنين حجرهاى سخت است.
نسبت به عسل دادنش مىداند بايد روى گياههاى معطر بنشيند و آن وقت بخورد و برگردد به خانهاش مسافتى را طى كرده، خانهاش را گم نمىكند. حالا كه برگشته صدهزار خانه است هر زنبورى خانه خودش را مىداند، آنگاه موقعى كه مىخواهد عسل بگذارد هنوز بشر سر از كار اينها در نياورده كه عسل را چطور مىگذارد دو قولست يك قول گفتهاند كه روى گياه كه مىنشيند به مقدارى كه سير شود مىخورد بعد مقدارى هم در دهنش نگه مىدارد در لانهاش مىريزد و به تدريج عسل مىشود. بعضى گفتهاند مىخورد كه سير مىشود آن وقت به لانهاش مىآيد مقدارى از آن را قى مىكند.
گويند ارسطو گفت: بايد ما بفهميم اين زنبور عسل چطور عسل مىدهد وقتى در حجره تنگ و تاريكش مىرود هيچكس نمىتواند ببيند به اسكندر گفت كه آينه بزرگى جلو خانههاى زنبور نصب بكنيد عكسشان مىافتد در آينه آن وقت تماشا مىكنيم. به چه زحمتى آينه و وسايل را تدارك كردند، جلوى لانهشان نصب كردند فردا آمدند براى تماشا ديدند عجيب است از زرنگى زنبورهاى عسل، دست و پايشان را گلى كرده و آينه را كثيف كردهاند كه عكسشان نيفتد كه ديگرى سر در آورد. بشر نبايد سر از كار او در آورد.
برخى از حيوانات مانند همين زنبور عسل، تشكيلات حكومتى دارند براى سلطانشان، كاملا مطيع و منقاد هستند، مير غضب باشى دارند. هر زنبورى در مراجعت، متعفن و بدبو باشد نمىگذارد وارد لانه شود، در لانه نصفش مىكند تا عبرت شود.
جنگشان با دشمن هم تماشائى است اگر چنانچه دشمنى بيايد تعاون مىكنند تا دشمن را بكشند رهايش نمىكنند، آن وقت كشتهاش را اگر زورشان رسيد از لانه بيرون مىبرند اگر زورشان نرسيد (خدا خواسته كه اينها عسل پاكيزه به بشر بدهند) بدنش را موميائى مىكنند كه ديگر بو ندهد.
گويند مصريها و يونانيها كه از چند هزار سال قبل بدنهاى سلاطينشان را موميائى مىكردند، از زنبور عسل ياد گرفته بودند، اين حد از شعور و ادراك معلوم است از بشر خيلى كمى ندارد اگر چه فرقى دارد. بشر فرقش با حيوانات ديگر آن است كه اگر چيزى را بداند علم تركيبى است اما آنها علم بسيط دارند. زنبور عسل اين كمال را دارد اما نمىداند كه كمال دارد. آدمى اگر كمالى داشته باشد، علم به كمال هم دارد دوم آنكه بشر در مسير ترقى و زيادتى است.
شعور ملكوتى يعنى باطنى، ملكوت تمام موجودات نطق دارد و ذكر و حمد و ثنا دارد يعنى هر درخت و هر حيوانى همه مىگويند سبحان الله نه صداى ملكى سر و صداهائى كه در ملكوت است. هر جا روكنى ذكر خدا مىبينى، حمد خداست اگر كسى سر از ملكوت در آورد، آن وقت آن سر و صداها را مىتواند ادراك بنمايد ولى تا در ملك است نمىشود.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->